شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) امیرالمؤمنین کسی است که هیچکس نه در آن زمان و نه در زمانهای بعد نتوانسته است کمترین خدشهای به شخصیّت والای او و به نمایندگی او از مفاهیم و معارف قرآن خدشه کند.1395/06/30
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) هیچ انسانی وقتی که فکر میکند، وقتی از احساسات و تعصّباتْ خود را رها میکند، هرگز نمیتواند در امیرالمؤمنین، این پیکرهی نورانی و هیکل قدسی، کمترین خدشهای بکند.1395/06/30
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بزرگترین شخصیّتهای علمی و معنوی و عرفانی و بزرگان سلوکی و معرفتی ما نسبت به امیرالمؤمنین، مثل آن پرتو ضعیفی هستند که ته چاه، انسان یک مختصر روشنایی میبیند؛ آن را مقایسه کنید با خورشید.1395/06/30
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), شخصیت امام خمینی امام بزرگوار ما را که خب یک شخصیّت انصافاً کامل، بزرگ، باعظمت، جامعالاطراف و از همهجهت یک شخصیّت برجسته و ممتاز بود، اگر بخواهیم با امیرالمؤمنین قیاس کنیم، قیاسش همین است: نور خورشید را مقایسه کنید با آن پرتویی که ته چاه از خورشید یا از نور دیده میشود.1395/06/30
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), جرداق، جورج تمام ارزشها و صفاتی که انسان به آنها احترام میگذارد و تکریم میکند، در علیّبنابیطالب جمع است؛ یعنی علیّبنابیطالب (سلاماللهعلیه) شخصیّتی است که اگر شما شیعه باشید یا سنّی باشید احترامش میکنید، اگر اصلاً مسلمان نباشید و او را بشناسید و بروید دنبال احوالش احترام میکنید.1395/06/30
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), جرداق، جورج صفات برجستهی انسانی امیرالمؤمنین همان چیزهایی است که انسان مسلمان و غیر مسلمان و مسیحی و غیر مسیحی و بیدین و با دین و همه را مجذوب میکند.1395/06/30
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), فداکاریهای امیرالمؤمنین(علیه السلام), صفات امیرالمؤمنین(علیه السلام), سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن انسانی که در میدان جنگ آنجور میجنگد، وقتی سروکارش با یک خانوادهی یتیمدار میافتد، آنجور با یتیمان همراهی میکند، خم میشود، بچّه یتیمها را بازی میدهد، روی دوش خودش سوار میکند... هر انسانی در مقابل این عظمت وقتی قرار میگیرد احساس خضوع و تعظیم میکند.1395/06/30
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ما نمیتوانیم با این چشمهای ضعیف و ناتوان، با این دید ناقص و دلهای پوشیدهی از اوهام، آن شخصیّت عظیم امیرالمؤمنین را ببینیم؛ امّا خب، یک توصیفی از آن بزرگوار میدانیم و میگوییم.1395/06/30
تربیت امیرالمومنین (ع) در زير سايه پیغمبر (ص) شخصیت امیرالمؤمنین از لحظهی ولادت تا هنگام شهادت، در همهی این ادوار، یك شخصیت استثنائی است. ولادت او در جوف كعبه است - كه نه قبل از آن حضرت و نه بعد از آن حضرت تا امروز چنین چیزی اتفاق نیفتاده است - شهادت آن بزرگوار هم در مسجد و محراب عبادت است. بین این دو نقطه هم، همهی زندگی امیرالمؤمنین جهاد است و صبر للَّه است و معرفت است و بصیرت است و حركت در راه رضای الهی است. در آغاز كودكی، دست تدبیر الهی، علیبنابیطالب را به آغوش پیغمبر میسپارد. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) شش ساله بود كه پیغمبر او را از خانهی جناب ابیطالب به خانهی خود آورد. امیرالمؤمنین در آغوش پیغمبر و در زیر سایهی تربیت آن حضرت تربیت شد. در هنگام نزول وحی بر پیغمبر، تنها كسی بود كه در حراء، در آن لحظات حساس، در كنار پیغمبر حضور پیدا میكرد؛ و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه». دنبال پیغمبر، بدون جدا شدن از پیغمبر، امیرالمؤمنین دائماً میآموخت. خود حضرت در نهجالبلاغه در خطبهی قاصعه میفرماید: «و لقد سعمت رنّة الشّیطان حین نزل الوحی». میگوید: من صدای نالهی شیطان را در وقتی كه بر پیغمبر وحی نازل شد، شنیدم. «فقلت یا رسول اللَّه ما هذه الرّنّة»؛ از پیغمبر پرسیدم: این چه صدائی بود كه من شنیدم؟ فرمود: «هذا الشّیطان قد ایس من عبادته»؛ این نالهی یأس شیطان بود، از اینكه بتواند مردم را گمراه كند. چراغ هدایت آمد. بعد فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و تری ما اری». این، نزدیكی و قرب امیرالمؤمنین به پیغمبر از دوران كودكی است. در دوران كودكی به پیغمبر ایمان آورد، با پیغمبر نماز خواند، با پیغمبر جهاد كرد، برای پیغمبر فداكاری كرد. در طول زندگی خود، در حیات پیغمبر یك جور، بعد از رحلت پیغمبر هم در ادوار مختلف، برای اقامهی حق، اقامهی دین خدا، حفظ اسلام، همهی تلاش خود را به عرصه آورد. از نظر پیغمبر اكرم، میزان حق، امیرالمؤمنین است. از طریق سنی و شیعه نقل شده است كه: «علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار»؛ اگر دنبال حقید، ببینید علی كجا ایستاده است، او چه میكند، انگشت اشارهی او به كدام سو است. زندگی امیرالمؤمنین یك چنین زندگیای است.1389/04/05
الهی و آسمانی بودن قضيه امامت و ولايت قضیهی امامت و ولایت آنچنانی كه در تاریخ اسلام هم مشخص است، معلوم است، یك قضیهی الهی است. این جور نیست كه پیغمبر اكرم با محاسبهی شخصی خود، امیرالمؤمنین را انتخاب كرده باشد؛ اگرچه همهی محاسبات شخصی هم هر كسی را به همین نتیجه میرساند كه جانشین پیغمبر علی است؛ اما اقدام پیغمبر، یك اقدام الهی بود. از اوائل بعثت، آن وقتی كه پیغمبر اكرم خود را در مكه بر قبائل گوناگون عرب عرضه كرد، اسلام را بر آنها عرضه كرد - كه این یك ماجرای مفصلی است در تاریخ قبل از هجرت، در اوائل بعثت - به این قبیله رفت، به آن قبیله رفت، رئیس یكی از قبائل كه در تاریخ مشخص شده است - اینها جزو مسلّمات تاریخ است و مسئلهی شیعه و سنی در بیان این وقایع نقشی ندارد؛ خود برادران اهل سنت این را نقل كردهاند - به پیغمبر عرض كرد كه ما حاضریم دستهجمعی به اسلام ایمان بیاوریم، به یك شرط؛ آن شرط این است كه بعد از تو، این كار در اختیار ما باشد؛ رئیس قبیلهی ما بشود جانشین تو. در تاریخ دارد كه پیغمبر در پاسخ این شخص فرمود: نه، «هذا امر سماویّ»؛ این یك مطلبی است كه در اختیار من نیست؛ این آسمانی است، در اختیار خداست. آنها هم ایمان نیاوردند و رفتند. پس مسئلهی خلافت پیغمبر بر اساس وحی الهی است؛ بر اساس ارادهی پروردگار است، دست پیغمبر هم نبود. اما اگر پیغمبر اكرم میخواست انتخاب بكند، چه كسی را باید انتخاب بكند؟ آن كسی باید قاعدتاً مورد گزینش نبی مكرم قرار بگیرد كه همهی معیارهای اساسی اسلام در او در حد كامل باشد. خب، حالا امیرالمؤمنین را همهی مسلمانان عالم در محاسبهها بسنجند - درست است كه احادیث گوناگونی در فضیلت برخی از صحابه نقل شده است - معیارها را نگاه كنند، پهلوی هم بگذارند، ردیف كنند، اینها را با قرآن و با سنت مسلّم مقایسه كنند، ببینند چه كسی برگزیده خواهد شد. علم امیرالمؤمنین، كه علم یكی از معیارهاست؛ پیغمبر اكرم دربارهی امیرالمؤمنین طبق نقل همهی مسلمانان - شیعه و سنی - میفرمود: «انا مدینة العلم و علیّ بابها»، از این بالاتر چه شهادتی؟ دربارهی جهاد امیرالمؤمنین، خدای متعال: «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه»،آیه نازل شده است در مورد مجاهدت امیرالمؤمنین و ایثار امیرالمؤمنین؛ دربارهی كس دیگری این آیه نازل نشده است. دربارهی انفاق امیرالمؤمنین: «و یطعمون الطّعام علی حبّه مسكینا و یتیما و اسیرا»؛ امیرالمؤمنین و خاندان مكرم نزدیك او مشمول این آیهاند. «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّكاة و هم راكعون». همه گفتهاند این، دربارهی امیرالمؤمنین است. این معیارها - معیارهای متعددی كه در اسلام، معیار برگزیدگی است، معیار برتری است - از علم و تقوا و انفاق و ایثار و جهاد و بقیهی معیارهائی كه در اسلام وارد شده است، همه و همه، یكی یكی با امیرالمؤمنین تطبیق میكند. كیست كه بتواند این چیزها را در علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) انكار كند؟1388/09/15
دلیل سکوت امیرالمومنین (ع) بعد از رحلت پیامبر (ص) مشخص است كه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه آلاف التّحیّة و السّلام) یك قلهی مرتفع است؛ هم برای حاكم اسلامی و حكومت اسلامی، هم برای هر فرد مسلمان. جوانی آن بزرگوار، الگوست برای جوانهای امت اسلام؛ آنجور با صفا و صداقت و بصیرت، حقیقت را دیدن، شناختن، به دنبال آن دویدن، از آن با همهی وجود دفاع كردن، میدانهای خطر را طی كردن، خطر را ندیده گرفتن و به هیچ انگاشتن، از راه صحیح یك سر سوزن منحرف نشدن، چشم به پیغمبر داشتن، «یحذو حذو الرّسول»؛دنبال پیغمبر قدم به قدم حركت كردن، در مقابل امر الهی و اوامر پیغمبر تسلیم محض بودن، در عین حال لحظه به لحظه بر دانش خود افزودن، عمل را با علم خود منطبق كردن در همهی آنات زندگی. این، جوانی امیرالمؤمنین است. دورهی میانسالی و سالخوردگی امیرالمؤمنین هم مشحون از امتحانهای دشوار، امتحانهای عجیب و غریب است و در همهی اینها آن صبر عظیم، صبر جمیل؛ مصلحت اسلام را - آنجائی كه مصلحت اسلام در خطر است - بر همه چیز ترجیح دادن، حتّی بر حق مسلّم خود. امیرالمؤمنین میتوانست آن وقتی كه احساس میكرد حق او ضایع میشود، قیام كند؛ علی كه از كسی نمیترسید. او كسی بود كه اگر جلو هم میافتاد، مطمئناً كسانی دنبال او حركت میكردند؛ اما «فأمسكت بیدی یدی حتّی رأیت راجعة النّاس قد رجعت عن الإسلام یدعون إلی محق دین محمّد (صلّی اللَّه علیه و آله)» میفرماید: دیدم انگیزههای مخالف با اصل دین، دارد در دلها زنده میشود، دشمنانی هستند، مخالفینی هستند، میخواهند از موقعیت استفاده كنند، لذا من آمدم وسط میدان، از اصل دین دفاع كردم؛ از حق خود گذشتم و عبور كردم. مصلحت اسلام را اینجور با همهی وجود رعایت میكند. آن وقتی هم كه نوبت حكومت و سیاست به حسَب تقدیر الهی به او میرسد، مردم مراجعه میكنند، اصرار میكنند، از آن حضرت میخواهند كه زمام قدرت را در دست بگیرد، مقتدرانه وارد میدان میشود؛ «لایخاف فی اللَّه لومة لائم»؛ از هیچ چیز نمیترسد، هیچ ملامتی او را از راه بر نمیگرداند. یك الگوی كامل؛ این امیرالمؤمنین است؛ این آن انسان والائی است كه شیعه برای او این ارج و مقام را قائل است. این را خوب است همهی امت اسلامی توجه كنند.1388/09/15
حضرت علی (علیهالسلام), جهاد, شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) امیرالمؤمنین کسی است که برای خدا و در راه خدا از دوران کودکی تا لحظه ی شهادت یک لحظه و در یک قضیه پا عقب نکشید و دچار تردید نشد و همه ی وجود خود را در راه خدا به میدان آورد.1387/09/27
اسوه بودن امیرالمومنین (ع) در همهی دورانهای زندگی در همهی دورانهای زندگی، او[امیرالمومنین (علیه السلام) ] اسوه است. نوجوانهای دهساله و دوازدهساله و سیزده چهاردهساله میتوانند به علی اقتدا كنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازدهسالگی، اول كسی بود كه اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است. یك كودك ده یازدهساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انكار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوانهای بیستساله و بیستودوساله و بیستوپنجساله میتوانند امیر المؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او كسی بود كه در بیست و سهسالگی- كه پیغمبر اكرم در آن زمان از مكه به مدینه هجرت فرمود- مهمترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیتهای خاندانش یعنی «فواطم» را به او سپرد تا با خودش از مكه به مدینه بیاورد؛ وكالت خودش را در مكه به او داد كه امانتهای مردم را بدهد، قرضهای پیغمبر را ادا كند، طلبهای او را جمعآوری كند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم كه بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه كنند، او بود كه حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این میشود الگو.
وقتی پیغمبر در مدینه حكومت تشكیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجهی یك پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیستوسه سالگی تا سیوسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشكلی داشت، علیبنابیطالب (علیهالسّلام) اول كسی بود كه آنجا در كنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گرههای مشكل و باز نشدنیِ جنگهای پیغمبر، شمشیر او گرهگشا بود. هرجا همه عقب مینشستند، او جان خود را كف دست میگرفت و میرفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یكسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر.
پیغمبر كه از دنیا رفت، امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ برای این كار اقدام هم كرد، حرف هم زد، ابلاغ دعوت هم كرد؛ بعد كه دید نمیشود، بعد كه دید اگر او وارد میدان شود و كار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم میپاشد، كنار كشید. «فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا». بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعهی اسلامی و برقراری حكومت اسلامی از حق خود - كه آن را برای خود مسلّم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟! اینها آسان است؟! اینهاست كه یك انسان را اینجور بر قلهی آفرینش بنیبشر مینشاند. اینهاست كه انسان را تبدیل میكند به یك خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، كه غروب ندارد.
بعد كه بیستوپنج سال گذشت و امیرالمؤمنین یك مرد پنجاه و هفت هشت ساله - در سنین پیری - بود، مردم آمدند اصرار كردند، التماس كردند، گفتند باید بیائی، باید قبول كنی، دست برنمیداریم؛ امیرالمؤمنین، اول قبول نمیكرد، بعد وقتی دید كه از همه جای دنیای اسلام خیلی از مردم آمدهاند و اصرار میكنند - از مصر، از عراق، از خود مدینه؛ بزرگان، مهاجرین، انصار - و میگویند یا علی! غیر از تو هیچ كس نیست كه بتواند این جامعه را اداره كند و این مشكلات را حل كند، گفت خیلی خوب، قبول میكنم؛ و قبول كرد. از لحظهای كه این مسئولیت را قبول كرد، تا لحظهای كه فرق مباركش در محراب عبادت شكافته شد، یك روز و یك ساعت از مطالبهی آن حقی و حقیقتی كه اسلام به خاطر او بنا شده بود، دست برنداشت؛ نه رودربایستی، نه مجامله، نه ملاحظه، نه ترس، نه ضعف، مانع او نشد.
«لیقوم النّاس بالقسط». انبیاء برای اجرای عدالت آمدهاند؛ برای نزدیك كردن مردم به خدا آمدهاند؛ برای اجرای مقررات الهی در بین مردم آمدهاند. و امیرالمؤمنین رسالتش در وصایت پیغمبر و خلافت اسلامی این است. یك لحظه از این راه عقبنشینی نكرد. در حركت، كوتاهی نكرد. رفقای قدیمی از او بریدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ علیه او جنگهای براندازی راه افتاد. كسانی كه تا دیروز او را ستایش میكردند، عدالتِ او را كه دیدند، تبدیل به دشمن خونیِ او شدند؛ لكن ملامت ملامتگران - «لا تأخذهم فی اللَّه لومة لائم» - ذرهای در امیرالمؤمنین اثر نگذاشت؛ راه را محكم ادامه داد؛ بعد هم در همین راه به شهادت رسید؛ «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله». شخصیت امیرالمؤمنین و ظواهری كه ما میبینیم، اینهاست. ببینید چقدر شگفتآور است! چقدر این تابلو پُر از ظرافت و پُر از زیبائی و شگفتی است!1386/05/06
حضرت علی (علیهالسلام), نهجالبلاغه, شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) این چیزهایی كه بعضی میگویند علی این طور بود، علی آن طور بود!؟ نخیر؛ علی آن است كه در نهجالبلاغه است. شما نهجالبلاغه را از اوّل تا آخر نگاه كنید! سرتاپای نهجالبلاغه تحریضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهیزكاری است.1381/06/30
عدالت, شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), حضرت علی (علیهالسلام), عدالت امیرالمومنین (علیه السلام) در زندگى و شخصیت امیر المومنین، واژه و مفهوم «عدالت» برجستگى خاصى دارد.1379/12/26
استفاده پیامبر(ص) از نیروی جوانان برای کارهای بزرگ امیرالمؤمنین علیهالسّلام را فقط بهعنوان یك چهرهی دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبینید. درخشش آن حضرت در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است كه همهی جوانان میتوانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند. در دورهی جوانی در مكه، یك عنصر فداكار، یك عنصر با هوش و یك جوان فعّال و پیشرو و پیشگام بود. در همهی میدانها، مانعهای بزرگ را از سرِ راه پیامبر برمیداشت. در میدانهای خطر سینه سپر میكرد و سختترین كارها را بر عهده میگرفت. با فداكاری خود، امكان هجرت پیامبر را به مدینه فراهم كرد و بعد در دوران مدینه، فرمانده سپاه، فرمانده دستههای فعّال، عالم، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده پیشرو بود. در عرصهی حكومت، یك فرد كارآمد بود. در زمینهی مسائل اجتماعی هم یك جوان پیشرفتهی به تمام معنا بود. پیامبر اكرم نه فقط از كسی مثل علی، بلكه در دوران ده سال و چند ماه حكومت خود، از عنصر جوان و نیروی جوان حداكثر استفاده را كرده است. پیامبر اكرم در یكی از حسّاسترین لحظات عمر خود، مسؤولیت بزرگی را به یك جوان هجده ساله داد. در جنگها خود پیامبر اكرم فرماندهی را عهدهدار میشد؛ اما آن وقت كه در آخرین هفتههای زندگی خود احساس كرد از این عالم خواهد رفت و لشكركشی به سرزمین امپراتوری روم بهوسیلهی خود او امكان ندارد - چون كار بسیار بزرگ و دشواری بود؛ لازم بود نیرویی برای این كار برگزیده شود كه هیچ مانعی نتواند جلوِ آن را بگیرد - این مسؤولیت را به یك جوان هجده ساله داد. پیامبر میتوانست یك نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت ساله و دارای سابقهی جنگ و جبهه را بگذارد؛ اما یك جوان هجده ساله را گذاشت و او «اسامةبنزید» بود. پیامبر از ایمان و از سابقهی فرزند شهید بودنِ او هم استفاده كرد. آن نقطهای كه اسامه را فرستاد، همان نقطهای بود كه پدر اسامةبنزید - یعنی زیدبنحارثه - در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسیده بود. پیامبر فرماندهیِ سپاهی بزرگ و گران را به آن جوان هجده ساله داد كه همهی اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقهدار پیامبر در آن سپاه عضو بودند. پیامبر به او گفت تا آن محلی كه پدرت در آنجا شهید شد، میروی - یعنی در «موته» كه محلی در امپراتوری رومِ آن روز و در كشور شامِ امروز بود - و آنجا را اردوگاه میكنی. بعد دستورات جنگی را به او داد. از نظر پیامبر، نیروی جوان اینقدر حائز اهمیت است. ما امروز در كشورمان اسامةبنزیدهای زیادی داریم؛ جوانان زیادی داریم؛ دختران و پسران عظیم و جمعیت انبوهی از این مجموعهها داریم كه حاضرند در همهی میدانهای فعّال - در میدان درس، در میدان سیاست، در میدان فعّالیتهای اجتماعی، در میدان مشاركتهای گوناگون برای فقرزدایی، برای سازندگی، و در هر صحنه و عرصهای كه برای آنها برنامهریزی شود و امكان داده شود - شركت كنند. این موقعیت بسیار مهمی برای كشور ماست. این نسل، شبیه همان نسلی است كه توانست یكی از بزرگترین تجربههای این كشور - یعنی تجربهی جنگ تحمیلی - را با قدرت و با موفّقیت به پایان ببرد. بد نیست شما برادران و خواهران عزیز بدانید؛ آن روز كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشكیل شد، بیشتر كسانی كه در این سپاه عضویت داشتند، جوانان و نوجوانان بودند. همین كسانیكه امروز سرداران این سپاه محسوب میشوند و درجات بالا دارند، آن روز یا دانشجو بودند، یا تازه فارغالتحصیل شده بودند و یا حتی قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند. آن روز كه امام فرمانده سپاه را - فرماندهی كه سالهای متمادی میدانهای جنگ را اداره كرد - به فرماندهی منصوب كردند، او در حدود بیست و شش سال سن داشت. انقلاب از این تجربه یك بار دیگر استفاده كرده و توانسته نقش عظیم و سازندهی جوانان را اثبات كند. این، آن بخشی بود كه مایل بودم بزرگترها و مسؤولان به آن توجّه كنند؛ یعنی از منظر جوان به مسألهی جوانی نگاه كردن؛ آرزوها، توقّعات و احساسات جوان را دیدن؛ وظایف خود را در قبال این توقّعات و خواستههای بحق فهمیدن. همهی دستگاههای مسؤول، چه دولتی و چه غیردولتی، چه صدا و سیما، چه وزارتخانههای مربوط به جوانان - آموزش و پرورش و آموزش عالی - چه بخشهای مربوط به ورزش، چه بخشهای ویژهی جوانان، چه بسیج، چه روحانیت و چه ارگانهای تبلیغ و ترویج دین، باید احساس كنند كه در مقابل این نسل، در مقابل این جمعیت عظیم، در مقابل این همه استعداد و این همه انرژیِ متراكم مسؤولند.1379/02/01