مخالف بودن نظام اسلامی با بیعدالتی نظام اسلامی با دستدرازی کردن به منافع ملّتها مخالف است. حتّی اگر در عقیده و رفتار همسان هم نباشند. وَ لَا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلَىٰ اَلّا تَعدِلُوا؛ (1) در مواجههی با ملّتها، با دادگری و عدالت رفتار بکنید، حتّی اگر چنانچه با شما همعقیده نیستند. شَنَآنُ قَومٍ، یعنی با شما حتّی مخالفت هم دارند، امّا در برخورد با آنها بیعدالتی نباید بکنید. خب، رژیمهایی که مبنای کارشان بیعدالتی است، اینها طبعاً مخالفند.1402/05/26
1 )
سوره مبارکه المائدة آیه 8 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كونوا قَوّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعمَلونَ ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!
لزوم رعایت عدالت در عرصههای مختلف زندگی مسئلهی عدالت یکی از مهمترین مسائل معرفتی است... البتّه یک مصداق مهمّ عدالت رفع نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و مانند اینها است امّا فقط این نیست؛ این یک قلم عمدهاش است. عدالت از قضاوتهای شخصی ما شروع میشود؛ عدالت از عمل شخصی ما، حرف زدن ما، داوریهای ما در مورد اشخاص، در مورد کارها شروع میشود. وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلی اَلّا تَعدِلوا اِعدِلوا؛(1) اگر با کسی مخالفت هم داریم، دشمنی هم داریم، جدایی فکری هم داریم، دربارهاش نباید ظلم کنیم.1402/01/29
1 )
سوره مبارکه المائدة آیه 8 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كونوا قَوّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعمَلونَ ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!
عدالت، اساس کار اقتصاد در اسلام ما باید کاری کنیم که مردم بتوانند، همهی کسانی که نیرو دارند، توان کار دارند، در به اصطلاح محدودهی کار کردن هستند، بتوانند یک کاری انجام بدهند که به زندگیشان کمک کند، معیشتشان را بهتر کند، به تعبیر رایج، سفرهی آنها را رنگینتر بکند، که بند اوّل سیاستهای اقتصاد مقاومتی هم ناظر به همین است. تمهیداتی را باید انجام بدهید تا طبقات کمدرآمد به این وسیله درآمدشان بالا برود. آنوقت توانمندسازیِ طبقات ضعیف به این شکل انجام خواهد گرفت؛ یعنی نقشهی راهِ کاملی در این زمینه به وجود بیاید، و میتواند به وجود بیاید؛ یعنی سازمان برنامه و امثال این تشکیلات در دولت، میتوانند بنشینند و طرّاحی کنند و مشخّص کنند که آحاد مردم، قشرهای ضعیف مردم، چگونه میتوانند در فعّالیّتهای اقتصادی همکاری کنند. بهترین راهِ عدالتبنیان کردنِ اقتصاد همین است. اینکه ما روی مسئلهی عدالت که اساس کار اقتصاد در اسلام عدالت است ــ «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»(1)ــ [تأکید میکنیم،] عدالتبنیان کردن از این راه به وجود خواهد آمد؛ بتوانیم امکان کار کردن و درآمد کسب کردن را برای همهی مردم فراهم کنیم.1402/01/15
لزوم عدالت داشتن در مسائل مختلف زندگی گنجینهی بینظیر قسط، عدالتِ بدون تبعیض، چه در زمینهی مسائل اقتصادی، چه در زمینهی مسائل بشری و به طور کلّی عدالت اجتماعی؛ این هم یکی از گنجینههایی است که بعثت به ما داده. زندگی را با «قسط» مدیریّت کنید. لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط(1)؛ خود بشر بتواند زندگیاش را با قسط اداره کند.1401/11/29
1 )
سوره مبارکه الحديد آیه 25 لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ ترجمه: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکستناپذیر است!
عدالت، اساس کار حیات طیّبهی انسانی دربارهی اهمّیّت قوّهی قضائیّه خیلی حرف زده شده، ما هم مطالبی را عرض کردهایم؛ دیگران هم همه دربارهی اهمّیّت قوّه سخن گفتهاند؛ امر معلومی است. محور این اهمّیّت هم عدل است که در قرآن کریم [آمده] : وَ اِذا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ اَن تَحکُموا بِالعَدل.(1) عدالت، اساس کار حیات طیّبهی انسانی است. شما برای تعجیل فرج امام زمان (ارواحنا فداه) هم که دعا میکنید، میگویید ایشان بیایند که عدالت را برقرار کنند؛ این است دیگر. یَملَاُ اللهُ بِه الاَرضَ عَدلًا وَ قِسطاً بعدَ ما مُلِئَت ظُلما وَ جَورا؛(2) با اینکه آن بزرگوار دین را هم، تقوا را هم، اخلاق را هم به جامعه تزریق خواهد کرد امّا شما نمیگویید: «یملا الله به الارض دیناً»؛ [بلکه] میگویید: «عدلاً»؛ این نشاندهندهی این است که عدل، نیاز اصلی حیات طیّبهی انسانی است. شما هم دادگستری هستید، عدلیّه هستید، مأموریّت اصلی شما اقامهی عدل است. اهمّیّت قوّهی قضائیّه از اینجا است. البتّه حالا در قانون اساسی نکات دیگری هم هست که عرض خواهم کرد.1398/04/05
1 )
سوره مبارکه النساء آیه 58 إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها وَإِذا حَكَمتُم بَينَ النّاسِ أَن تَحكُموا بِالعَدلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمّا يَعِظُكُم بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعًا بَصيرًا ترجمه: خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید! خداوند، اندرزهای خوبی به شما میدهد! خداوند، شنوا و بیناست.
2 )
كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۳۷۷؛
كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، على بن محمد خزاز قمى، ص ۲۸۰؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۱۵۶.
دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِيُّ أَوْ غَيْرُهُ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ كَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ كَلِيمِهِ مُوسَى ع إِذْ ذَهَبَ لِيَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِيٌّ ثُمَّ قَالَ ع أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ. ترجمه: حضرت عبدالعظيم علیهالسلام فرمود: خدمت حضرت جواد عليه السلام مشرف شدم و مى خواستم از آن جناب سئوال كنم آيا قائم كه مهدى موعود است اوست يا غير او؟ پس آن بزرگوار ابتداء فرمود و گفت: اى ابوالقاسم، قائم ما آن مهدى است كه انتظار غيبت او واجب است، و وقتى كه ظاهر مى شود مطاع است، و سوّمِ از فرزندان من است. به حق آن كسى كه محمّد را به نبوت فرستاد و مخصوص كرد ما را به امامت! اگر باقى نماند از دنيا مگر يك روز، خداوند طولانى مى كند اين روز را تا آن كه بيرون آيد آن بزرگوار، و پر كند زمين را از عدل و داد چنان كه از جور و ستم پر شد[ه باشد]. و خداوند سبحان امر او را اصلاح مى كند در همان شبى كه فرداى آن ظاهر مى شود چنان كه اصلاح فرمود امر حضرت موسى عليه السلام را در وقتى كه رفت آتش از براى عيالش بياورد، پس مراجعت كرد در حالتى كه پيغمبر خدا بود بعد از آن فرمود: افضل اعمال شيعه ما انتظار فرج است.
استقرار عدالت راه پیغمبران است استقرار عدالت، نفی تبعیض، نفی فاصلههای طبقاتی؛ اینها جزو آرزوهای بزرگ است. اصلاً در قرآن، اقامهی قسط را مسئلهی اصلی و هدف پیغمبران میداند: لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط.(1) ما [هم] راه پیغمبران را میرویم دیگر، ما راه اسلام و راه پیغمبران را داریم میرویم. بنابراین قطعاً عدالت، یکی از برترین یا شاید بشود گفت برترین آرمان و ارزشی است که دنبالش بایستی باشیم. با لفّاظی هم عدالت درست نمیشود. عدالت البتّه چیز سختی است؛ اجرای عدالت جزو سختترین کارها است.1397/03/07
1 )
سوره مبارکه الحديد آیه 25 لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ ترجمه: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکستناپذیر است!
جهت گیری آموزش و پرورش باید عدالت باشد جهتگیری تعلیم و تربیت کشور باید به سمت برخورداری از عدالت باشد؛ یعنی آموزش و پرورشِ ما، تعلیم و تربیتِ ما، عدالتپرور تربیت کند، عدالتخواه تربیت کند، عدالتساز تربیت کند؛ چون عدالت، آن ارزش والایی است که از اوّلِ تاریخِ بشر تا امروز، همواره مورد نظر آحاد بشر بوده است. ارزشها بهمرورزمان و بهتحوّلنسلها تغییر پیدا میکنند، [امّا] بعضی از ارزشها از اوّل تا آخر ثابتند؛ از جمله، ارزش عدالت است. شما ملاحظه کنید؛ ادیانی که معتقد به مهدویّتند -که تقریباً همهی ادیان الهی معتقد به مهدویّتند- اینها معتقدند که منجی بیاید، دنیا را پُر از عدل و داد کند؛ نگفتند پُر از دین کند، [بلکه] پُر از عدل و داد کند؛ این اهمّیّت عدل و داد را نشان میدهد. البتّه عدالت هم جز در سایهی دین حاصل نخواهد شد؛ این به جای خود محفوظ، امّا مسئلهی عدل و داد خیلی مهم است. آموزش و پرورش ما باید جهتگیریِ اینجوری داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در نهجالبلاغه میفرماید: وَ مَا اَخَذَ اللهُ عَلَى العُلَماءِ اَلّا یُقارّوا عَلىٰ کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلوم؛(1) وظیفهی عالمان را بیان میکند که بر گرسنگیِ گرسنگان و شکمبارگیِ دارندگان، صبر نکند. تحمّل نکند. یعنی عدالت.1397/02/19
1 )
خطبه 3 :از خطبههاى آن حضرت است معروف به شقشقيّه أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى
يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ
فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً
وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ
يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ
ترجيح الصبر
فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى
فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا
أَرَى تُرَاثِي نَهْباً
حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ
ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى
شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ
فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا
فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا
فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ
فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ
فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ
حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ
فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ
لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا
فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ
إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ
وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ
إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ
مبايعة علي
فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ
حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ
مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ
فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ
كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ
بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ
قَالُوا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً قِيلَ إِنَّ فِيهِ مَسَائِلَ كَانَ يُرِيدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ خُطْبَتُكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أَلَّا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( عليهالسلام )بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ ترجمه: هان به خدا قسم ابو بكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مىدانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست،
سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مىشود، و مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمىرسد.
اما از خلافت چشم پوشيدم، و روى از آن بر تافتم،
و عميقا انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم،
فضايى كه پيران در آن فرسوده، و كم سالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مىشود
ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانهتر است،
پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديدهام خاشاك بود،
و غصه راه گلويم را بسته بود
مىديدم كه ميراثم به غارت مىرود.
تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطاب واگذارد.
[سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد:] «چه تفاوت فاحشى است بين امروز من با اين همه مشكلات، و روز حيّان برادر جابر كه غرق خوشى است».
شگفتا اولى با اينكه در زمان حياتش مىخواست حكومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت ديگرى بست.
چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند
حكومت را به فضايى خشن كشانيده، و به كسى رسيد كه كلامش درشت، و همراهى با او دشوار، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود.
بودن با حكومت او كسى را مىماند كه بر شتر چموش سوار است، كه اگر مهارش را بكشد بينىاش زخم شود، و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد
به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامى، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.
آن مدت طولانى را نيز صبر كردم، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم.
تا زمان او هم سپرى شد، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت خدايى) يكى از آنانم.
خداوندا چه شورايى من چه زمانى در برابر اولين آنها در برترى و شايستگى مورد شك بودم كه امروز
همپايه اين اعضاى شورا قرار گيرم
ولى (به خاطر احقاق حق) در نشيب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم،
در آنجا يكى به خاطر كينهاش به من رأى نداد، و ديگرى براى بيعت به دامادش تمايل كرد، و مسايلى ديگر كه ذكرش مناسب نيست.
تا سومى به حكومت رسيد كه برنامهاى جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت،
و دودمان پدرى او (بنى اميه) به همراهى او بر خاستند و چون شترى كه گياه تازه بهار را با ولع مىخورد به غارت بيت المال دست زدند،
در نتيجه اين اوضاع رشتهاش پنبه شد، و اعمالش كار او را تمام ساخت، و شكمبارگى سرنگونش نمود.
بيعت با امام عليه السّلام
آن گاه چيزى مرا به وحشت نينداخت جز اينكه مردم همانند يال كفتار بر سرم ريختند، و از هر طرف به من هجوم آورند،
به طورى كه دو فرزندم در آن ازدحام كوبيده شدند، و ردايم از دو جانب پاره شد،
مردم چونان گله گوسپند محاصرهام كردند.
اما همين كه به امر خلافت اقدام نمودم گروهى پيمان شكستند، و عدهاى از مدار دين بيرون رفتند، و جمعى ديگر سر به راه طغيان نهادند،
گويى هر سه طايفه اين سخن خدا را
نشنيده بودند كه مىفرمايد: «اين سراى آخرت را براى كسانى قرار دهيم كه خواهان برترى و فساد در زمين نيستند، و عاقبت خوش از پرهيزكاران است.»
چرا، به خدا قسم شنيده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنيا چشمشان را پر كرد، و زيور و زينتش آنان را فريفت.
هان به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود ياور نبود، و اگر نبود عهدى كه خداوند از دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگى هيچ ستمگر و گرسنگى هيچ مظلومى سكوت ننمايند، دهنه شتر حكومت را بر كوهانش مىانداختم، و پايان خلافت را با پيمانه خالى اولش سيراب مىكردم، آن وقت مىديديد كه ارزش دنياى شما نزد من از اخلاط دماغ بز كمتر است
[چون سخن مولا به اينجا رسيد مردى از اهل عراق بر خاست و نامهاى به او داد، حضرت سر گرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى امير المؤمنين، كاش سخنت را از همان جا كه بريدى ادامه مىدادى فرمود:]
هيهات اى پسر عباس، اين آتش درونى بود كه شعله كشيد سپس فرو نشست
[ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هيچ سخنى به مانند اين كلام ناتمام امير المؤمنين غصه نخوردم كه آن انسان والا درد دلش را با اين سخنرانى به پايان نبرد.]
عدالت, استکبار آنچه امروز در دنیا مشاهده میشود، این است که قدرتها و دولتهای مدّعی انصاف و عدالت، هیچ انصاف و عدالتی را جز در دایرهی سیاستهای تنگ و محدود و ظالمانهی خودشان ملاحظه و مراعات نمیکنند1393/11/06
تحقق عدالت در دوران ظهور حضرت مهدى(سلاماللهعلیه) اگر ما جامعهى بشرى را در طول تاریخ به کاروانى تشبیه کنیم که دارد یک مسیرى را میرود، [این] سؤال مطرح است که این کاروان به کجا میرود؟ مقصد این کاروان کجا است؟ منتهاالیه این سِیر کجا است؟ این یک سؤال جدّى است؛ این باید در هر جهانبینىاى پاسخ داده بشود. ادیان به این پاسخ دادهاند. پاسخهاى نحلههاى فکرى غیر دینى در این زمینه یکسان نیست، لکن پاسخ ادیان به این سؤال، تقریباً یکسان است؛ پاسخ مشخّصى است. تا آنجایى که ادیان الهى و ادیانى را که رونویسى از ادیان الهىاند، مىشناسیم - ولو خودشان هم الهى نباشند، امّا پیدا است اصول و قواعد کار را از ادیان الهى گرفتهاند - همه معتقدند که این کاروان در پایان، در آخر راه، به یک منزلگاه مطلوب و دلگشا و دلنشین خواهد رسید. خصوصیّت عمدهى این مقصد هم «عدالت» است؛ عدالت، خواستهى عمومى بشریّت از اوّل تا امروز و تا آخر است. اینهایى که سعى میکنند در مبانى و تفکّرات اصولى، معتقد به تنوّع و تغییر و تحوّل و مانند اینها بشوند، اینرا نمیتوانند انکار کنند که خواستهى بشریّت از روز اوّل تا امروز چند خواسته است، که از جملهى اساسىترین آنها عدالت است؛ بشر دنبال عدالت [است]؛ هیچوقت از این خواسته منصرف نشده است و در نهایت، این خواسته برآورده میشود، که در آثار ما [آمده] : «یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا» (1) - در اغلب متون «کَما مُلِئَت» [است]، در بعضى هم «بَعدَ ما مُلِئَت» - این پاسخ همهى ادیان است. در واقع هر فردى از آحاد بشر میداند که این سِیر عمومى بشر به کجا منتهى خواهد شد. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، اینجور باید بگوییم که یک مسافرى یا یک کاروانى از پیچوخمهاى دشوار، از معبرهاى سخت، از کوهستانها، از وادىها، از درّهها، از لجنزارها، از خارزارها، همینطور دارد عبور میکند، راه را میپیماید، براى اینکه خودش را به یک نقطهاى برساند؛ این نقطه کجا است؟ این نقطه عبارت است از یک اتوبان، یک جادّهى مهم، یک جادّهى باز، یک راه هموار. همهى آنچه در تاریخ بشر تا امروز مشاهده میکنیم، حرکت در همان کورهراهها و در همان فرازونشیبها و در همان خارستانها و لجنزارها و مانند اینها بوده است؛ بشریّت دارد همینطور این راه را طى میکند تا به اتوبان برسد؛ این اتوبان، دورانِ مهدویّت است، دوران ظهور حضرت مهدى (سلام الله علیه) است.1393/03/21
كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج 2، ص 377؛ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، على بن محمد خزاز قمى، ص 280؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 51، ص 156.
دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِيُّ أَوْ غَيْرُهُ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ كَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ كَلِيمِهِ مُوسَى ع إِذْ ذَهَبَ لِيَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِيٌّ ثُمَّ قَالَ ع أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ. ترجمه: حضرت عبدالعظيم علیهالسلام فرمود: خدمت حضرت جواد عليه السلام مشرف شدم و مى خواستم از آن جناب سئوال كنم آيا قائم كه مهدى موعود است اوست يا غير او؟ پس آن بزرگوار ابتداء فرمود و گفت: اى ابوالقاسم، قائم ما آن مهدى است كه انتظار غيبت او واجب است، و وقتى كه ظاهر مى شود مطاع است، و سوّمِ از فرزندان من است. به حق آن كسى كه محمّد را به نبوت فرستاد و مخصوص كرد ما را به امامت! اگر باقى نماند از دنيا مگر يك روز، خداوند طولانى مى كند اين روز را تا آن كه بيرون آيد آن بزرگوار، و پر كند زمين را از عدل و داد چنان كه از جور و ستم پر شد[ه باشد]. و خداوند سبحان امر او را اصلاح مى كند در همان شبى كه فرداى آن ظاهر مى شود چنان كه اصلاح فرمود امر حضرت موسى عليه السلام را در وقتى كه رفت آتش از براى عيالش بياورد، پس مراجعت كرد در حالتى كه پيغمبر خدا بود بعد از آن فرمود: افضل اعمال شيعه ما انتظار فرج است.
اقتصاد مقاومتی, عدالت اجتماعی, عدالت عدالت اقتصادی و عدالت اجتماعی در جامعه ـ یکی از شاخصهای مهم در اقتصاد مقاومتی است، امّا معنای آن این نیست که به شاخصهای علمی موجود دنیا هم بی اعتنایی بشود؛ نخیر، به آن شاخصها هم توجّه میشود، امّا بر محور «عدالت» هم کار میشود.1393/01/01
صدق و عدل از خصوصیات دعوت الهی دعوت اسلام را باید با صراحت، با شجاعت، با صداقت، همراه با ركن اصلی دعوت اسلام - یعنی عدالت - در دنیا منتشر كرد. فرمود: «و تمّت كلمة ربّك صدقا و عدلا»؛(۱) این دو تا، خصوصیات دعوت الهی است؛ خصوصیات كلمهی ربوبی است: «صدق و عدل»؛ «صداقت و عدالت». مسلمانها این را باید در دنیا از خودشان نشان دهند. این، دلها را متوجه خواهد كرد؛ پیام اسلام را به دلها خواهد رساند. البته دشمنیها هم وجود دارد و ادامه پیدا خواهد كرد. باید در مقابل دشمنیها ایستاد؛ همچنان كه پیغمبر ایستاد؛ همچنان كه مؤمنان به اسلام و مؤمنان به حقیقت و عدالت در طول تاریخ ایستادند.1392/03/17
1 )
سوره مبارکه الأنعام آیه 115 وَتَمَّت كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدقًا وَعَدلًا ۚ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ ۚ وَهُوَ السَّميعُ العَليمُ ترجمه: و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسید؛ هیچ کس نمیتواند کلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست.
خط اسلام، خط عدالت در توجه به معنویت و نیازهای مادی بشر دنیا از غرق شدن در مادیگری سودی نبرد؛ دنیا از رواج دادن آزادیهای جنسی سودی نبرد؛ بشریت از آنچه که حرکتهای مادی در اروپا به وجود آوردند - رهائی از معنویت، رهائی از قیود الهی - سودی نبرد؛ نه عدالت را تأمین کرد، نه رفاه عمومی را تأمین کرد، نه امنیت را تأمین کرد، نه خانواده را حفظ کرد، نه توانست تربیت نسلهای بعدی را بدرستی انجام دهد؛ در همهی اینها ضرر کردند. بله، یک عدهای کمپانیدارها، بانکدارها و سازندگان سلاح به آلاف و الوف دست پیدا کردند - اینها بود - اما تمدن مادی غرب دستاورد بشری نداشت، دستاورد انسانی نداشت؛ خودشان را خوشبخت نکردند، جوامعی را هم که در زیر سایهی اینها و با تقلید از اینها زندگی کردند، خوشبخت نکردند.
پیام انقلاب اسلامی، پیام رهائی از این حرکت بدبختیزا و فلاکتآور است. توجه به معنویت، توجه به اخلاق الهی، در عین حال پرداختن به نیازهای بشری؛ همان چیزی که در اسلام هست؛ حد متوسط. نه افراط کلیساهای کاتولیکی و ارتدوکسی و سختگیریهای غلط، نه ولنگاریهائی که نقطهی مقابل آن در جوامع غربی بر اثر حرکت مادیشان به وجود آمد؛ هیچکدام از اینها درست نیست؛ هر دو غلط است. خط اسلام، خط میانه است؛ خط عدالت است. عدالت یک معنای فراگیر و شاملی دارد. در همهی زمینهها عدالت - یعنی هر چیز را به جای خود نهادن(1) - باید مد نظر باشد؛ خط متوسط انسانی؛ «و کذلک جعلناکم امّة وسطا لتکونوا شهداء علی النّاس».(2)1390/11/19
1 )
قصار 437 : وَ سُئِلَ ( عليه السلام ) أَيُّهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ ، فَقَالَ ( عليه السلام ) :الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا . ترجمه: از حضرت سؤال شد: كدام برتر است عدل يا جود آن حضرت فرمود: عدل امور را در جاى خود قرار مىدهد، و جود آنها را از جايگاه خود بيرون مىبرد.
عدل حافظ عموم است، و جود سود بخش به عدهاى خاص. پس عدالت شريفتر و برتر است
2 )
سوره مبارکه البقرة آیه 143 وَكَذٰلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَيَكونَ الرَّسولُ عَلَيكُم شَهيدًا ۗ وَما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتي كُنتَ عَلَيها إِلّا لِنَعلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلىٰ عَقِبَيهِ ۚ وَإِن كانَت لَكَبيرَةً إِلّا عَلَى الَّذينَ هَدَى اللَّهُ ۗ وَما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُم ۚ إِنَّ اللَّهَ بِالنّاسِ لَرَءوفٌ رَحيمٌ ترجمه: همانگونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانهای قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط؛) تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر هم بر شما گواه است. و ما، آن قبلهای را که قبلا بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی میکنند، از آنها که به جاهلیت بازمیگردند، مشخص شوند. و مسلماً این حکم، جز بر کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده، دشوار بود. (این را نیز بدانید که نمازهای شما در برابر قبله سابق، صحیح بوده است؛) و خدا هرگز ایمان [= نماز] شما را ضایع نمیگرداند؛ زیرا خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.
نقاط ضعف جمهوری اسلامی, عدالت اجتماعی, عدالت, اجرای عدالت, نقاط قوت و ضعف انقلاب اسلامی در عدالت اجتماعی هنوز به نقطهی مورد نظر اسلام نرسیدهایم؛ این هم از نقطهضعفهای ماست.1390/11/14
ابعاد مختلف تقوا در دعای مکارم الاخلاق/صحیفه سجادیه دعای 20 یک زمینهی دیگر برای تفکر [در ماه رمضان]، همین دعاهاست. مضامینی که در دعاهای مأثور هست، فوقالعاده است. ایشان در همین »مراقبات« میفرمایند: حقایق و معارفی که در ادعیهی رسیدهی از معصومین )علیهمالسّلام( وجود دارد، یک دهم آن در همهی روایات و خطبِ رسیدهی از معصومین )علیهمالسّلام( وجود ندارد؛ جز آن روایات توحیدی و خطب توحیدی. این دعاها خیلی اهمیت دارد. من حالا فقرهای از یک دعائی را در نظر گرفتهام که چند دقیقهای بعضی از جملات آن را عرض بکنم و تکراری باشد برای آن کسانی که شنیدهاند، و تذکری باشد برای آن کسانی که نشنیدهاند: دعای بیستم صحیفهی سجادیه؛ دعای شریف معروف به مکارمالاخلاق. اولِ این دعا میفرماید: »اللّهمّ صلّ علی محمّد و ءال محمّد و حلّنی بحلیة الصّالحین و البسنی زینة المتّقین«؛(1) آرایش بندگان صالح را به من عنایت کن، من را زینت بده به زینت صالحین، و زیور متقین را به من عنایت بفرما. یعنی من را جزو بندگان صالح و متقین و پرهیزگاران قرار بده. بعد دربارهی متقین خصوصیاتی را ذکر میکند، که اینکه میگوئیم زیور متقین را به من عنایت کن، من را مزین به زینت متقین کن، یعنی چه. در چه چیزی ما به زینت متقین و پرهیزگاران زیور پیدا کنیم و نزدیک شویم؟ معمولاً وقتی صحبت تقوا به نظر میآید، اجتناب از گناهان فردی و انجام عبادات و این چیزها به ذهن متبادر میشود - که البته آنها یقیناً هست؛ شکی نیست - اما اینجا امام سجاد )علیه الصّلاة و السّلام( بیست و دو سه مطلب را در ذیل این فقره بیان میکنند که ماها را متوجه به ابعاد جدیدی از معنای تقوا، مفهوم تقوا و مصداق تقوا میکند. »و البسنی زینة المتّقین« در این چیزها: اول، »فی بسط العدل«؛ گستردن عدالت. عدالت را در میان جامعه مستقر کنیم؛ عدالت قضائی، عدالت به معنای تقسیم منابع حیاتی کشور میان آحاد مردم، عدالت به معنای تقسیم درست فرصتها میان مردم. تقوائی که از ما انتظار میرود، جزو پایهها و مبانی این تقواست. »و کظم الغیظ«؛ فرو خوردن خشم. یک وقت هست که شما یک فرد معمولیِ متعارفی هستید، خشم شما نسبت به یک برادر دینی است، نسبت به یکی از اهل خانواده است، نسبت به یکی از کارکنانتان است - کظم غیظ خیلی فضیلت دارد؛ »و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس«(2) - یک وقت هم هست که شما یک مسئول اجتماعی هستید، جایگاهی دارید؛ حرکت شما، اثبات و نفی شما، قول و فعل شما در جامعه اثر میگذارد؛ در یک چنین شرائطی، خشم شما دیگر با خشم یک آدم معمولی برابر نیست. علیه کسانی، علیه جریانی خشمگین میشویم و حرفی میزنیم؛ آثار اینچنین خشمی با آثار یک خشم معمولی که حالا انسان بر فرض خشمگین میشود و یک نفر را کتک میزند، خیلی متفاوت است. کظم غیظ؛ خشم را فرو بخورید؛ کار از روی خشم انجام نگیرد. ممکن است شما با یک کسی، با یک جریانی، با یک مجموعهای موافق نباشید؛ اینجا استدلال و منطق حاکم باشد؛ اگر این استدلال و منطق آمیخته شد با خشم، کار را خراب میکند؛ تجاوز از حد انجام میگیرد، اسراف به وقوع میپیوندد؛ »ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا«.(3) اسراف یعنی زیادهروی. »و اطفاء النّائرة«؛ یکی از کارهائی که لازمهی تقوای ماست، فرو نشاندن آتش است. این شعلهور شدن آتش - مراد، همین آتشهای اختلافاتی است که بین مجموعهها هست، بین گروهها هست، بین دستگاهها هست - در حکم آتش سوزان است. سعی همه باید این باشد که اطفاء کنند. نباید بر روی آتش بنزین پاشید، نباید آتشها را مشتعل کرد. اینکه ما مکرر در مکرر توصیه میکنیم به دوستان، به مسئولین، به کسانی که تریبون دارند، به کسانی که حرفشان یا به طور عموم یا در بخشی از فضای کشور منعکس میشود، که گفتهها را، زبانها را، اظهارات را، تعبیرات را کنترل و مراقبت کنند، به خاطر این است. گاهی اوقات یک تعبیری نه فقط ضد اطفاء نائره است، بلکه مشتعل کردن هرچه بیشتر نائره است؛ اطفاء نیست، بلکه ضد اطفاء است. »و ضمّ اهل الفرقة«؛ این کسانی که از جماعت مسلمین جدا میشوند، از جماعت کشور فاصله میگیرند، کوشش کنید اینها را نزدیک کنید، منضم کنید. کسانی که میانهی راه هستند، اینها را به منزل مطلوب برسانید. نگذاریم با رفتار ما، با عمل ما، با اظهارات ما، با منش ما، کسانی که یک ایمان نیمهکارهای دارند، بکلی از ایمان ببُرند؛ کسانی که نیمهارتباطی با نظام دارند، از نظام منقطع شوند. عکس این عمل کنیم؛ کسانی که در نیمهی راه هستند، اینها را جذب کنیم. مصداقهای تقوا و شعب تقوا اینهاست. »و اصلاح ذات البین«؛ میانهی افراد را اگر اختلافی وجود دارد، اصلاح کنیم. »و افشاء العارفة و ستر العائبة«؛ دربارهی اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء کنیم، منتشر کنیم. از کسی، از مسئولی کار خوبی سراغ دارید، این را بیان کنید و بگوئید. نقطهی مقابل: اگر چنانچه نقطهی منفیای سراغ دارید، این را افشاء نکنید. افشاء نکردن معنایش این نیست که نهی از منکر نکنید؛ چرا، به خود آن کسی که به کارش اشکالی وارد است و باید ایراد گرفته شود، گفته بشود؛ اما افشاء کردن این چیزها مصلحت نیست. در این باره صحبتهای زیادی هست. این یک بخشی از این دعاست. بیست و دو سه مطلب بود که حالا این شش هفت تایش را اجمالاً عرض کردیم. دلهامان را به این سمت ببریم. از خدا بخواهیم که »البسنی زینة المتّقین«؛ آرایش متقین را به ما بدهد. بالاخره چاره جز این نیست. روزه هم در قرآن »لعلّکم تتّقون«(4) است؛ روزه را واجب فرمود برای اینکه ما تقوا پیشه کنیم. از جملهی موارد تقوا اینهاست.1390/05/16
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِی زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ، وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ ... . ترجمه: بار خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، اى خداوند، مرا سيماى صالحان ده و جامه پرهيزگاران: در گستردن عدل و فرو خوردن خشم و خاموش كردن آتش دشمنى و به هم پيوستن تفرقه جويان و آشتى دادن خصمان و فاش كردن نيكى و پوشيدن عيبها و نرمخويى و فروتنى و نيك سيرتى و بيرون راندن باد غرور از سر و خوشخويى و سبقت در فضيلت و ايثار در بخشش و دم فرو بستن از عيب ديگران و ترك افضال در حق كسى كه در خور افضال نباشد و گفتن سخن حق، هر چند دشوار بود و اندك شمردن نيكيهاى خود در كردار و گفتار هر چند بسيار بود و بسيار شمردن بديهاى خود در كردار و گفتار هر چند اندك بود. اى خداوند، اين صفات را در من به كمال رسان به دوام طاعت خود و همسويى با جماعت مقبول و دورى از بدعت جويان و پيروان باورهاى مجعول.
2 )
سوره مبارکه آل عمران آیه 134 الَّذينَ يُنفِقونَ فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَالكاظِمينَ الغَيظَ وَالعافينَ عَنِ النّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ المُحسِنينَ ترجمه: همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق میکنند؛ و خشم خود را فرو میبرند؛ و از خطای مردم درمیگذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
3 )
سوره مبارکه آل عمران آیه 147 وَما كانَ قَولَهُم إِلّا أَن قالوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا وَإِسرافَنا في أَمرِنا وَثَبِّت أَقدامَنا وَانصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرينَ ترجمه: سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندرویهای ما در کارها، چشمپوشی کن! قدمهای ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!
4 )
سوره مبارکه البقرة آیه 183 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ ترجمه: ای افرادی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.